کمک

سلام بلاخره باز هم اومدم . اما باز هم ناراحتم . البته فکر میکنم دارم بهتر میشم .

همیشه دلم خوش بود که بابام هست اما باید مث اینکه از اون هم قطع امید کنم

پدر من موقع عروسی برادر و خواهر بزرگم براشون تو یه ساختمون شیک ۲ تا واحد ۲۰۰ متری خرید . و به اسمشون هم کرد . اما من و خواهر کوچیکترم اجاره نشین شدیم . البته شوهر من یه آپارتمان داشت که همونطور که قبلا نوشتم خواهرش اومد نشست و پول جریمه ساخت اون رو ما داده بودیم که باباش گفت به اسمت نمیکنم و من هم ترجیح دادم بیخود زیر بار منت نرم . البته اون آپارتمان تو منطقه پایین شهر هم بود

پدر من پول پیش خونه خواهر کوچیکمو داد چون ما باید نزدیک بابام میبودیم و شوهر اون هم قاطعانه گفته بود من پول ندارم . البته خواهر کوچیکه من خیلی اهل دعوا و .. نیست و همه هم دلشون براش میسوزه و سعی میکنن کمکش کنن

بابای من قرار بود  بعد از عید سال دیگه روی خونه شون رو ۲ واحد ۱۲۰ متری بسازه واسه من و خواهر کوچیکه. البته من زیاد راضی نبودم چون اخلاق مامان من طوری هست که بهتره حد دوری حفظ شه و در ضمن اونجوری چیزی به اسم کسی نیست اما خوب بهتر از بیخانمانی بود . گفتم میرم اونجا و پولامونو جمع میکنیم و خونه میخریم . البته قرار بود به شوهرا فعلا حرفی نزنیم. اما.......................

اما متاسفانه داداشم پاشو کرده تو یه کفش که چون شوهر خواهرکوچیکه آدم پررو و مدعی هست صلاح نیست بیاد پیش مامان اینا . خواهر بزرگه و مامان هم رو مخ بابام کار کردند و بابام هم گفته من خودم فکر این چیزها رو کردم . من روزی که بخوام خونه بسازم به ۲ تا دومادهام میگم نفری ۵۰ میلیون میدین تا من این بالا رو بسازم و چیزی هم به اسمشون نمیکنم . تا بعد که دستم باز شه و برای زناتون خونه بخرم

از روزی که اینو شنیدم خیلی دلم گرفته خوب مگه اگه شوهر اون پررو هست چوبشو باید ما بخوریم ؟ یا من و خواهر کوچیکه نمیتونیم بگیم چرا اون دوتا خونه به اسمشون هست ما باید ۵۰ میلیون بدیم و تازه بیاییم اینجا و هیچی به هیچی ؟ شاید تقصیر ماست که پررو نیستسم . از طرفی هم میدونم شوهر من این کار رو نمیکنه ( البته منم دلم راضی نیست ) و مجبورم برم پیش خواهر شوهر تو اون محله زندگی کنم . البته محله مهم نیست مهم اینه که خواهر شوهر من فوق العاده فضوله و یه دختر کوچیک داره که به همه چی کار داره مثلا هروقت میاد خونه ما باید بره سراغ کفشای من . یا خواهر شوهرم هروقت میاد باید همه چی خونه منو چک کنه .

 

نمیدونم چیکار کنم . از طرفی هم بابا و مامانم هی میگن تنها غصه ما بی خونگی شما دوتاست . اما فکر نمیکردم بابام این تصمیمو بگیره . توروخدا دعا کنین برام . خیلی راه ها هست

اما من نمیخوام روزی بیاد که بین خونواده و شوهرم قرار بگیرم