امروز 3 روزه که ازت خبر ندارم. 11 روز پیش روز سه شنبه بود که با هم سر خونه بحث کردیم . بهم گفتی همه چی رو بسپر به من . اما از فرداش قهر کردی و تا 6 روز ازت خبر نبود . هرچند به بهونه پرسیدن یه سوال ازت خبر میگرفتم . روز سه شنبه لو دادین که پول ماشینی که 7 ماهه بهم قولشو دادی 5 ماهه که دادین به پدرتون واسه جریمه خونه . گفتم اشکال نداره مگه پدر نگفت اگه تو پول جریمه کمک کنی خونه رو به اسمت میکنه ؟ خوب حالا این کارو بکن اما گفتی که اون حرفو از خودت زدی و من میدونم که داری دروغ میگی !!!!!!!!!!!!!!!!!!
5 شنبه اومدی خونمون بهم گفتی من مایه آرامشتم و ..... صبح جمعه با هم تلفنی حرف زدیم و عصر جمعه باز قاطی کردی و حالا سه روزه که رفتی . برام جالبه که این بار اصلا دلتنگت نیستم . چون خیلی بی انصاف و بی معرفتی . بهم گفتی من همش با خواهرم همچشمی دارم .
من اگه میخواستم به اون نیگا کنم مهریه مو نصف اون تعیین نمیکردم . خریدمو نصف اون انجام نمیدادم . بهت نمیگفتم میخوای عروسی نگیریم ؟  
حالا که فکر میکنم می بینم من این مدت بهت محبت کردم و تو لطف منو با وظیفه من اشتباه کردی و کارهای خودت که وظیفه ت بود رو فکر کردی لطف در حق منه !!!!!!!!!!!!

من بهت زنگ نمیزنم . پای همه چی هم وایسادم
وای بر تو . وای بر تو

نظرات 1 + ارسال نظر
خاطره پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:10 ق.ظ http://sarnevesht.blogfa.com

تو رو خدا خودت رو بد بخت نکن اگه میبینی این راه اونی نیست که میخوای از همین جا تمومش کن راهی که هنوز اغاز نشده اینقدر تو رو داغون کرده ارزش نداره کاش بفهمی چی میگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد